نگره قرآن به انسان كامل
نويسنده:خلیل آقاخانی
منبع:روزنامه کیهان

انسان كامل، اشرف مخلوقات و گل سرسبد آفرينش است. قرآن كريم به اين امر توجه خاص مبذول داشته و با دستورات و راهنمايي هاي خود درپي آن است كه همه انسانها را به اين سمت وسو هدايت نمايد. در مقاله حاضر سعي شده است كه به ابعاد انسان كامل پرداخته شود. مطلب را از نظر مي گذرانيم. انسان كامل هر چند كه اصطلاحي قرآني نيست ولي ريشه و خاستگاه آن را مي بايست در قرآن جست؛ زيرا واژگان و اصطلاحات بسياري را مي توان در قرآن يافت كه بر اين مفهوم دلالت و يا ناظر به آن مي باشند كه از آن ميان مي توان به خليفه الله، امام، مخلص (به فتح لام)، مطهر، ولي الله و مانند آن اشاره كرد.
اين اصطلاح به كسي اطلاق مي شود كه مظهر همه نام هاي نيكوي خداوندي و آينه تمام نماي خداست و در همه چيز سرمشق و اسوه و كامل است.از آن جايي كه اين اصطلاح بر گروه و طيف گسترده اي از انسان ها، اطلاق مي شود مي توان به مراتب تشكيكي در اين حوزه قايل شد؛ زيرا براي انسان كامل مصاديق متعدد و مختلفي بيان مي شود كه بيانگر تشكيكي بودن و داراي مراتب بودن است. در يك سوي اين عنوان مصداقي چون پيامبر اكرم(ص) قرار مي گيرد كه در اوج قرار دارد و نمونه اكمل و اتم است و قرآن از وي به عنوان اسوه و نمونه كامل ياد مي كند كه مي توان و بايد او را در همه زمينه ها و عرصه ها نمونه خود قرار داد و در سوي ديگر آن، انسان هاي كاملي قرار مي گيرند كه گاه به جهاتي كه خود فرد و يا قرآن از آن به ظلم ياد مي كند مورد بازخواست و حتي تنبيه قرار گرفته و در اين دنيا گرفتار مكافات عمل خود شده اند كه از آن ميان مي توان به ذالنون (حضرت يونس) و حضرت موسي(ع) و برخي ديگر از پيامبران اشاره كرد. اين انسان هاي كامل با آن كه خود نمونه و الگوي انساني بوده اند ولي در همه زمينه ها از چنين ويژگي اي برخوردار نيستند و نمي توانند سرمشق قرار گيرند. در مواردي قرآن خود به اين مساله اشاره داشته و به صراحت اعلام كرده است كه برخي از اعمال و رفتار و يا كنش و واكنش هاي اين انسان هاي كامل نمي تواند الگو و سرمشق ديگران باشد. از آن ميان مي توان به مساله استثناي سرمشق بودن حضرت ابراهيم(ع) در مساله استغفار و آمرزش خواهي از فردي كافر كه سرپرستي آن حضرت را در كودكي به عهده داشت، اشاره كرد. (ممتحنه آيه 6 و 7) برخي از آيات به صراحت تشكيكي بودن مراتب انسان كامل را بيان كرده اند. خداوند درباره جايگاه پيامبران و ارزش گذاري و داوري درباره آنان مي فرمايد: تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض (بقره آيه 253) با آن كه در اين آيات خداوند داوري خود را نسبت به پيامبران و انسان هاي كامل بيان مي دارد با اين همه به مومنان گوشزد مي كند كه اين مساله هيچ گاه به معناي كم توجهي و تفرقه ميان آنان از سوي مومنان نيست. (بقره آيه 136) مومنان مي بايست با همه اين تفاوت ها و تمايزات جايگاه ايشان را محترم شمرده و از آنان در مواردي كه قرآن تاييد كرده به عنوان الگو و سرمشق انديشه و عمل استفاده كنند و در راه ايشان گام بردارند. بيان انديشه و بينش و نگرش آنان نسبت به انسان و هستي به معناي پذيرش آن نگره و رويكرد است كه مومنان بايد همانند آنان باشند.

بشر بودن انسان كامل

انسان كامل موجودي همانند ديگر موجودات و آفريده اي از آفريده هاي خداوند است. بنابراين انسان كامل، از دايره آفريده بيرون نمي رود و تحقق و وجود همه كمالات در مصداقي و يا همه مصاديق انسان كامل به معناي خداوندي آنان نيست. تاكيد بر جنبه هايي چون بشر بودن و آفريده شدن و بندگي از سوي انسان كامل و پيامبر به اين معنا و مفهوم است كه حضور قوي و شديد جنبه هاي الهي د رآنان به معناي بيرون رفتن از حوزه انساني و يا آفريدگي نيست و هرگز آنان را در مقام و جايگاه الوهيت و معبود بودن قرار نمي دهد.
البته انسان كامل هر چند كه به اعتبار پايين مرتبه وجودي خود بشري همانند ديگر انسان ها است (كهف آيه 110) و به اقتضاي وجود مادي و بشر بودن (داراي پوست و احساس بودن) مي بايست نيازمندي هاي خود را در كوچه و بازار فراهم آورد و بياشامد و بخورد (فرقان،7) و ازدواج كند و به تمايلات غريزي ديگر خود پاسخ مناسب و مشروع دهد و نيز بي اذن الهي از غيب آگاهي نداشته (اعراف آيه 188) و از فرجام خويش و ديگران بي خبر است (احقاف آيه 9) ولي با اين همه در حوزه هاي ديگر انساني در مقام رفيع و بلندي قرار دارند كه نمي توان از آن به مقام انسان كامل تعبير كرد.

مقام انسان كامل

براي انسان كامل در قرآن مقامات و كمالاتي بيان شده است كه در اين جا به برخي از آن ها به اختصار مي پردازيم. اين مقامات از اين رو براي انسان كامل است كه مظهر كامل و تام اسماي الهي است. به اين معنا كه ريشه و خاستگاه مقامات و يا ويژگي هاي ديگر انسان كامل به اين مطلب برمي گردد كه انسان كامل، مظهر خداست. بنابراين، منشا و خاستگاه همه اين مقامات را بايد در اين نكته جست. مظهريت اسماي نيكوي خداوند در انسان كامل به اين معنا است كه انسان كامل آيينه تمام نماي اسماي نيكوي الهي است. انسان كامل را از آن جهت مظهريت كامل مي خوانند كه تمام ظرفيت ها و توانمندي هايي كه در انسان به وديعت نهاده شده را به فعليت رسانده است؛از اين رو، وي مظهر كامل و تام اسماي نيكوي الهي است. به اين معنا كه همه اسماي الهي را دارا مي باشد و مي تواند بر پايه آن عمل نمايد. اگر خداوند عالم به غيب است، انسان كامل به جهت فعليت دادن اين نام در خود از چنين توانايي برخوردار مي باشد كه در اصطلاح قرآني از آن به اذن الهي ياد مي شود. انسان كامل ماذون از سوي خداست تا به امور عالم و امور غيبي و نهاني آگاهي و علم داشته باشد. چنان كه قرآن اين معنا را براي حضرت عيسي(ع) به عنوان نمونه اي كامل ياد مي كند. (آل عمران آيه 49) اين مطلب با آياتي كه منكر علم به غيب آنان است در تناقض و تضاد نيست؛ زيرا انسان كامل به عنوان بشر بودن از چنين توان و ظرفيتي برخوردار نيست و از سوي ديگر فعليت يافتن اين توان و قدرت نيازمند اذن الهي است. از اين رو به جهات جنبه بشري بودن و اين كه در اين مرحله از فعليت برخوردار نيست و ماذون نمي باشند داراي علم به غيب نيستند، ولي به جهت انسان كامل بودن و به فعليت رساندن اسما و مظهريت يافتن آن داراي چنين ويژگي و مقامي مي باشند.
بنابراين مي توان بر اين پايه و اساس مقامات چندي را براي انسان كاملي كه مظهر اسماي نيكوي الهي است برشمرد:

1-بيانگري و توصيف گري

به اين معنا كه انسان كامل، اسماي الهي را در خود به فعليت رسانده است، از اين رو درك و فهم درستي از خدا دارد و مي تواند خدا را به انسان ها معرفي كرده و بشناساند. از اين رو گفته شده است كه اسماي الهي توقيفي است، به اين معنا كه تا پيش از بياني از سوي انسان كامل نمي توان براي خداوند اسم و نامي را اطلاق كرد.قرآن درباره توصيف خداوند مي فرمايد: پاك و منزه است خداوند از نام هايي كه بدان توصيف مي شود مگر آن نام ها و صفاتي كه انسان كامل (مخلص) خدا را بدان ياد كرده و ستوده اند. (صافات آيات 159 و 160) اين بدان معناست كه انسان كامل از آن جايي كه نام هاي نيكوي الهي را در خود به فعليت رسانده است، برداشت و تعبير درستي مي تواند از صفات و نام هاي الهي ارايه دهد. كسي كه نام و يا صفتي را دارا نيست، شناخت درستي از مفهوم و معناي آن نخواهد داشت، از اين رو نمي تواند تعبير و تفسير درستي از آن صفت و نام ارايه دهد. اگر بخواهيم اين را در قالب مثال بيان كنيم مانند اين است كه كسي از بينايي بي نصيب است و بخواهد بينايي را توصيف كند. بنابراين تنها كساني مي توانند نام هايي چون بينايي و شنوايي و گويايي را بيان كنند كه خود داراي اين صفات و نام ها بوده و آن را به فعليت رسانده باشند.
انسان كامل و مخلص كسي است كه به چنين مقامي رسيده و مظهر اسما و نام هاي نيكوي الهي شده است. چنين كسي اين توان را داراست كه به مقام بيانگري اسماي الهي برسد و خداوند را توصيف كند.

2- وحدت وجودي

انسان كامل از آن جايي كه مظهر كامل و تام اسماي الهي است، با همه تنوع مصداقي و استعدادهاي گوناگون و تجليات متنوع، از وحدت وجودي و از ريشه و خاستگاه يگانه اي برخوردار مي باشند؛ كه از آن در عرفان به حقيقت محمدي تعبير مي كنند. قرآن به هر دو مساله تنوع تجلياتي (بقره آيه 253) و وحدت وجودي (نفس واحد) اشاره دارد. هر چند وحدت وجودي انسان در آيه نخست سوره نساء مورد تاكيد است، ولي در مرتبه ديگر به تفاوت وجودي دو دسته در مرتبه نوري نيز اشاره شده است. در روايات بسياري از پيامبر بزرگوار نقل شده است كه آن حضرت بيان داشته است: اول ما خلق الله نوري؛ نخستين آفريده اي نوري، نورمن است. در جايي ديگر مي فرمايد: انا و علي من نور واحد و سايرالناس من انوار شتي؛ نور من و علي يكي است و ديگر مردمان از انوار ديگري هستند. در روايت ديگري اين ديگران غير از پيامبران بيان مي شوند و پيامبران را بازتابي از نور خود بر مي شمارد. به اين معنا كه اگر همه انسان ها در مساله نفس يكي و يگانه باشند كه برگشت آن به وحدت در بشريت است اما در حوزه نور (شايد مراد همان جان و روح باشد) تفاوت هايي با يك ديگر دارند. اين مساله در سخن ابليس در هنگام آفرينش به شكلي نمود و خودنمايي مي كند. در آن جا ابليس پس از رانده شدن از درگاه خداوند به جهت سربازي از سجده و تسخير آدم شدن مي گويد: همه را گمراه مي كنم مگر بندگان مخلص و انسان هاي كامل را. (ص آيه 83) به نظر مي رسد كه انسان كامل هر چند كه از نفس واحد و در بشريت همانند ديگر انسان ها هستند ولي در مرتبه ديگري تفاوت هايي دارند كه ابليس از همان آغاز خود را در برابر ايشان ناتوان مي يابد. يعني اين كنار كشيدن از گمراهي انسان كامل به معناي اين نبود كه او نخواست بلكه نتوانست و از همان آغاز دريافت كه نسبت به انوار قدسي و انسان هاي كامل كه از نور محمدي خلقت يافته اند ناتوان و عاجز است و نمي تواند آنان را گمراه كند. از امير مومنان درباره وحدت وجودي و نوري پيامبران آمده است: نخستين چيزي كه خداوند آن را آفريده است نور حبيبش، محمد (ص) است... آن گاه از نور ياد شده 124000 پيامبر را آفريد. (بحار الانوار ج 15 ص 27) اين انوار كامل چون مصداق ليس كمثله شي است در هر زماني كه در زمين مستقر هستند تابع آن است كه برتر از اوست كه از آن به تفضيل در قرآن ياد شده است (بقره آيه 253) و در روايات آمده است كه هر انسان كاملي در هنگامي كه با انسان كامل ديگري است تابع افضل خود است كه خليفه الله مي باشد. (كافي ج 1 ص 201)

3- خلافت

از مقامات انسان كامل كه در قرآن آمده است، مقام خلافت الهي است. (بقره آيه 30) زيرا انسان كامل به جهت مظهريت و جامعيت تمام اسماي الهي است كه به عنوان خليفه الله مطرح شده است و خداوند هدف از خلقت آدم را آن دانسته است و بيان نموده است كه پس از تعليم همه اسماي حسناي الهي به آدم، از همه موجودات از فرشتگان مقرب تا جنيان وابليس خواسته شد تا به انسان به خلافت الهي سجده كرده و اطاعت و فرمانداري او را بپذيرند. درحقيقت مظهريت اسماي حسناي الهي است كه موجب شد تا آدم به عنوان يك انسان كامل به خلافت الهي نسبت به همه موجودات برگزيده شود. (بقره آيات 31 تا 34) انسان كامل به عنوان مظهر اسم اعظم خدا، به عنوان خليفه در قرارگاه زمين مستقر شده است تا بر كائنات حكم راند و آنان را به كمال لايق خودشان برساند؛ زيرا ديگر آفريده ها مظاهر اسماي جزيي خداوند هستند و تنها انسان كامل است كه مظهريت تام و كمال دارد. از سوي ديگر اسم اعظم بر همه اسما و نام محيط است بنابر اين بر پايه احاطه و اقتضاي تناسب ظاهر و مظهر بايد بر سلطه و سيادت انسان كامل بر همه موجودات و خلافت و ولايت او سخن گفت و ولايت او از ولايت انسان بر خودش مقدم مي شود؛ چنان كه قرآن مي فرمايد: النبي اولي من المومنين من انفسهم (احزاب آيه 6) همين جامعيت است كه امير مومنان از آن در خطبه اي خود را چنين معرفي مي كند: من قلم و لوح محفوظ و عرش و كرسي و آسمان هاي هفت گانه و زمين هستم. (شرح اصول كافي ج 4 ص 241) و شرح فصوص الحكم قيصري ص 118)

4- علم و قدرت

چون انسان كامل، مظهر همه اسماي الهي از ظاهر و باطن و عالم و عليم و قادر و مانند آن است، دانا به همه چيز و توانا بر هر چيزي است (البته همه اين ها مشروط به همان اذن و ماذونيت است كه گفته شده است و در مقام طوليت قرار مي گيرد نه در عرض خدا) و خداوند بر اين مساله و مطلب تاكيدداشته و درباره انسان كامل ودانايي و توانايي وي مي فرمايد: عالم الغيب فلايظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول (جن آيه 26 و 27)؛ داناي به غيب و نهان است و كسي بر نهانش آگاهي ندارد مگر رسولي كه خداوند از او راضي و خشنود باشد. مقام رضا و خشنودي، مقامي است كه در حقيقت ماذونيت را مي توان از آن استنباط كرد. انسان كامل به جهت مظهريت و خلافت و ولايت مي تواند در جهان براي ايجاد زمينه هاي مساعد رشد و تكامل موجودات تصرفاتي در تكوين انجام دهد كه نمونه هايي از آن در آيات قرآني بيان شده است. از آن ميان مي توان به آگاهي به زبان پرندگان (نمل آيه 16 و 20) آگاهي به
نهان خانه ها (آل عمران آيه 49) ايجاد و خلقت (آل عمران آيه 49) زنده كردن مردگان (آل عمران آيه 49) شفاي بيماري هاي بي درمان و يا سخت درمان (آل عمران آيه 49) نرم كردن آهن در دست (سبا آيه 10) و مانند آن ياد كرد.

5- مقام عبوديت

انسان كامل به جهت آن كه مظهر اسماي الهي است، عبد مطلق است و عنوان عبدالله و عبده بر او بار مي شود. البته برخي تفاوتي ميان دو عنوان عبدالله و عبده ديده اند و بر اين باورند كه عبدالله بيانگر مظهريت انسان كامل نسبت به همه اسماي نيكوي الهي است، ولي عبده نه تنها در بردارنده اين مظهريت است بلكه مظهر اسماي مستاثري كه خداوند براي خود برگزيده است. به اين معنا كه عبده كسي است كه نسبت به اسماي باطن كه ظهور و جلوه اي در بيرون ندارد نيز مظهريت يافته و در قاب قوسين او ادني (نجم آيه 8) الهي هويت الهي را بازگويي مي كند؛ از اين رو چنين انسان كاملي مظهر اتم و اكمل همه اسماي حسنا و نيكو و اسماي مستاثر الهي است. در اين مقام است كه به جهت فناي وي در ذات و صفات و افعال الهي، فعل او فعل خدا و رضا و خشمش، رضا و خشم الهي خواهد بود: ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي؛ هنگامي كه تو اي پيامبر تير انداختي تو تير نيانداختي بلكه خداوند بود كه تير انداخت. (انفال آيه 17) و يا: ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله؛ كساني كه با تو بيعت مي كنند با خداوند بيعت مي كنند. (فتح آيه 10) براي انسان كامل نيز در اين مقام دو مرتبه كلي مي توان تصور كرد: مقامي كه از آن به مقام قرب الفرايض ياد مي كنند كه نتيجه آن اين مي شود كه خداوند چشم بنده خود و يا دست و يا گوش او مي شود: بي يسمع و بي يبصر و بي يبطش. ديگر مقامي است كه از آن در اصطلاح به قرب النوافل ياد مي شود كه در اين مقام بنده گوش و چشم و دست خدا مي شود و مصداق عين الله و اسدالله و يدالله و ثارالله مي شود. در قرآن درباره اين مقام آمده است: فلما آسفونا انتقمنا؛ هنگامي كه مايوس و نوميد شديم از آنان به سختي انتقام گرفتيم . در اين آيه ياس و نوميدي حضرت موسي (ع) نسبت به ايمان آوردن فرعون و فرعونيان به خدا نسبت داده شده است. در روايات معتبري كه شيعه و سني نقل كرده اند، خشم و خشنودي فاطمه خشم و خشنودي خدا قلمداد شده است؛ زيرا كنه و باطن و جوهر چنين عبوديت و بندگي مطلقي همان ربوبيت است چنان كه گفته شده است: العبوديه جوهره كنهها العبوديه (مصباح الشريعه ص 7)

6- شفاعت و توسل

انسان كامل از آن جايي كه مظهر تام الهي است، از مقام شفاعت و توسل برخوردار است؛ زيرا يكي از اسم هاي حسناي الهي غفران است. مظهر كامل خدا به جهت عبوديت و فنا در ذات از اين مقام برخوردار است. بنابر اين قرآن با توجه به اين مظهريت است كه تاكيد دارد كه انسان كامل از شفاعت در قيامت به اندازه اي برخوردار است كه تا راضي و خشنود شود. چنان كه در دنيا به همين دليل وسيله رسيدن و تقرب به سوي اوست و از آن به عروه الوثقي و حبل الله و مانند آن ياد مي شود كه به وسيله آن مي توان به خدا رسيد و به كمالات دست يافت. (مائده آيه 35)

7- ميزان حق و باطل و قسيم النار و الجنه

از نتايج مظهريت انسان كامل آن است كه در دنيا وآخرت ميزان و ترازوي حق و باطل مي باشد. در روايت است كه علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيثما يدور؛ علي ميزان و ترازوي حق است كه حق بر مدار او مي چرخد. از اين رو ميزان و ترازوي در روز قيامت است كه به كمك آن اعمال توزين مي شود. از عنوان خاص آن حضرت فاروق بودن وي است. به اين معنا كه انسان كامل حق را از باطل جدا مي سازد و منافق و مومن به او بازشناخته مي شود.

8- مقام احصا

از ديگر مقام هاي مظهريت اين است كه همه چيز در اوست و امام مبين اندازه هر چيزي را مشخص مي كند. (يس آيه 12)
در قرآن مقام هاي ديگري براي انسان كامل به جهت مظهريت خداوند اثبات شده است كه اين مقام و نوشتار جاي آن نيست.